دهم خرداد ماه سال 1398 کازرون را به مقصد اردبیل ترک کردیم با اتوبوس به تهران و پس از رسیدن به ترمینال جنوب و توقفی کوتاه برای گرفتن بلیط با اتوبوس صبح به سمت اردبیل حرکت کردیم
حدود ساعت ۵ بعد ازظهر به بودالالو رسیدیم از اتوبوس پیاده شدیم و دوچرخه را از صندوق اتوبوس بیرون اوردیم
شروع کردیم به آماده کردن دوچرخه ها و نصب لوازم بر روی دوچرخه پس از اتمام کارها باید جایی را برای اسکان پیدا میکردیم جایی را پیدا نکردیم
مجبور شدیم گشتی در منطقه بزنیم مدرسه ای را یافتیم اما متاسفانه سرایدار نداشت و دربش قفل بود ، مسجد روستا هم بسته بود
فروشنده سوپرمارکتی در ابتدای جاده دریاچه نئور به ما پیشنهاد داد در مغازه کناری اش که برای انبار از آن استفاده میکرد بمانیم
لطف بسیار بزرگی بود و ما مشتاقانه پذیرفتیم
و شب را در مغازه خوابیدیم قبلا دوچرخه ها را اماده کرده بودیم و همیکنه ساعت زنگ زد بیدار شدیم ۵ صبح بود و پا دررکاب شد یم
چون لوازم ها را شب قبل بر روی دوچرخه بسته و آماده کرده بودیم کافی بود شروع کنیم به رکاب زدن
جاده از همان ابتدا شیب بسیار تندی داشت و باد صبحگاهی مانع حرکت و رکاب زدن می شد ،و ما هم کلی لباس گرم پوشیده بودیم ،چون هوا بسیار سرد بود، اما میانه راه بخاطرطلوع افتاب و شروع فعالیت بدنی مجبور شدیم یکی یکی لباس ها را کم کنیم
طبیعت انچنان زیبا و فوق العاده بود که هر از چند متری پیاده میشدیم وشروع میکردیم به عکاسی
ساعت ۱۰ بود که به روستای عباس آباد که قریه کوچکی در مسیر است رسیدیم ،یک مدرسه عشایری کنار جاده بود و صبحانه را درون حیاط مدرسه صرف نمودیم
پس از اندکی استراحت دوباره مشغول به رکاب زدن شدیم
حدود ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه نمایی از بالا زیبایی شگفت انگیزی را به رخ ما کشید دریاچه زیبای نئور محصور در دل رشته کوه هایی که با قله های پوشیده از برف احاطه شده بود.
جاده با شیب کمی به سمت دریاچه سرازیر میشد . پیاده شدیم دوباره شروع به عکاسی کردیم
خیلی جالب بود خانواده هایی که با ماشین مسیر را طی کرده بودند چندین بار از ما تقاضا کردندتا با دوچرخه های ما عکس یادگاری بگیرند و خوب ما هم موافقت کردیم
اطراف دریاچه پوشیده شده بود از گلهایی با رنگهای زیبا و متنوع بهاری
خرداد ماه بود اما بهار دریاچه نئور تازه از راه رسیده بود
با دوچرخه گشتی اطراف دریاچه زدیم متاسفانه برای اتراق کردن در کنار دریاچه مکانی مناسب وجود ندارد و این طبیعت زیبا فقط برای یک دیدار کوتاه مناسب است مگر اینکه با ماشین رفته باشی یا امکانات کمپ زدن را به همراه داشته باشید
نهار خوردیم و پس از استراحتی کوتاه مجددا پا به رکاب شدیم
دیگر مسیرها خاکی بودند و از همان ابتدا شیب های بسیار تند ، سرعت حرکت ما را کند می کردند
مسیر برلیمان نااشنا بود و چندین بار از از ماشین های نیسان که دام های عشایر شاهسون را حمل می کردند سوال نمودیم
منطقه ای بسیار بکر زیبا و دیدنی و غیر قابل وصف در پیش روی مان بود برای ما چالش گم کردن مسیر هم وجود داشت
نه ماشینی و کسی بود که بتوانیم سوال کنیم و ادرس را بپرسیم
در این گونه مسیرها باید حتماً مجهز به جی پی اس ماهواره ای باشی تا بتوانی جهت یابی درستی داشته باشی .بسیاری از اوقات با تکیه بر تجربیات قبلی و حدس و گمان موفق شدیم تا مسیر را اشتباه نرویم
یک بار هم اشتباهی مسیر دیگری را انتخاب کردیم ، اما خوشبختانه پس از طی مسافتی چادر عشایری دیدیم و سوال گرفتیم و دوباره مسیر حرکت را تغییر دادیم
از این به بعد منطقهای بود که عشایر شاهسون حیوانات و گوسفندان خود را برای چرا به ییلاق می آوردند
شاهسون ها سگ های بسیار تنومند و بلند قامتی برای نگهبانی از گله های گوسفند دارند
با این که تا کنون از سگ ها ترسی به دل راه بودیم اما نکته جالب توجه این بود که گردن تمام سگها را با قلاده های میخ دار و سیم خاردار بسته بودند
بعدا متوجه شدیم برای پیشگیری از دریده شدن گلوی سگ ها به وسیله گرگ این کار انجام میگیرد
قسمت ها یی از مسیر توسط برف برف پوشیده شده بود ،هنوز افتاب موفق به ذوب تمام برف ها نشده بود و مسیر در زیر پوششی از برف قرار داشت
نمیتوانستیم مسیر را تشخیص بدهیم ،پس از مکثی و برآورد کردن وضعیت دوباره به حرکت ادامه میدادیم
سربالایی ها را کاملاً طی کردیم در آستانه سرازیری ها قرار گرفتیم ارتفاع مسیر در این قسمت از سطح دریا ۳۲۰۰ متر می باشد
دشتی پر از گل و زیبا در جلوی ما گسترده شده بود اما باید از سربالایی ها تا پایین به آرامی طی مسیر می کردیم
چادرهای عشایری در گوشه گوشه دشت برپا شده بود سگ ها متوجه حضور ما شدند و پارس کنان به سمت مان دویدند، ایستادیم حدود شش سگ اطراف مان حلقه زدند، باید روش برخورد با سگها را بدانی و تحریکشان نکنی اما نباید ترسی به دل راه بدهی زیرا سگ ها وقتی ترس را درون وجودت احساس کنند بسیار دلیر می شوند
هنگامی که می ترسیم بدن شروع به ترشح هورمون میکند با عرق کردن سگ ها بوی ترست را از عرق بدنت بو میکشند
پس در برابر سگها نباید ترسید و گریخت چون حتما پایت را گاز خواهند گرفت
پس از اندکی سگ ها آرام شدند و بر روی زمین نشستند
پسرکی از سمت چادرهای عشایر به سوی ما دوید و تلمبه باد خواست موتور سیکلت شان پنچر شده بود تلمبه باد را به او دادیم
اما گفت اگر میتوانید خودتان برای باد کردن بیایید
سوار بر دوچرخه شدیم و پشت سر پسر ک به راه افتادیم اما همین که کمی مسیر را طی کردیم سگی دیگر روز کشان به سمت مان دوید و بقیه سگ ها نیز به سمتم دویدند چاره ای نبود از دوچرخه پیاده شدم و قبل از اینکه سگ به من نزدیک شود دوچرخه را بلند کردم و دور خودم چرخاندم و لاستیک دوچرخه به پوزه سگ برخورد کرد دوباره سگ ها ایستادند
من در میان سگ ها گیر افتاده بودم و دایره وار چرخ میخوردم که سگ ها نزدیک نشوند چند نفر از عشایر ها به سمت من دویدند سگ ها برگشتند
ظاهراً سگها غریبه بودند و عشایر ها را نمی شناختند به همین دلیل تا نزدیک شدن آنها به من سگ ها از جای خود تکان نخورند
به سمت چادر ها رفتیم موتورسیکلتی را که پنچر شده بود دیدیم تلمبه باد را به انها دادیم و قرار شد در سوباتان تلمبه را از آنان تحویل بگیریم بعد از استراحت کوتاهی مجدداً حرکت کردیم
دشت تمام شد و دوباره مسیر سرازیر شد به سمت سوباتان
قسمت هایی از مسیر میبایست پیاده شویم و دوچرخه را به دست بگیریم زیرا سیل و آب جاده را از بین برده بود
تنگ غروب بود که به سوباتان رسیدیم
عجب نمای زیبایی دارد بهشت ایران از بالا
مسیر پر بود از گل ها و شقایق های بزرگ و زیبا هنگامی که به سوباتان رسیدیم هوا کاملا تاریک شده بود
سوباتان دارای برق نیست اما موتور برقی دارد تا ساعت ۱۲ شب برق قسمتی روستا و بازار سنتی را تامین می کند
پس از پرس و جو آدرسی را که به ما داده بودند پیدا کردی و تلمبه باد را پس گرفتیم
از قبل هماهنگ کرده بودیم تا برایمان خانه ای در سوباتان رزرو کنند شب بود که خانه را پیدا کردیم ،کاملا سنتی بدون برق ،بدون آب با سقفی از چوب
درون خانه روستایی بخاری چوب سوزی وجود داشت که همان ابتدای شب روشن کردیم ،هوا قدری سرد بود.
ترجیح دادیم برای شام تخم مرغ نیمرو با روغن محلی درست کنیم
چند روز بود که حمام نرفته بودیم و خانه حمام نداشت با کتری را روی اجاق چوبی گذاشتیم آب جوش را درون کلمن موجود در خانه کردیم و با یک کلمن دوش گرفتیم
چه جالب ،میشود با یک کلمن با ۵ لیتر اب حمام کرد
تجربه های جالب و نو ،همین است که سفر خام را پخته میکند
شب زیبایی بود و آسمان سرشار و لبریز از ستارگان اما زود خوابیدیم زیرا خستگی مسیر و مارا نیازمند استراحت و خواب کرده بود
صبح با صدای پرندگان از خواب بیدار شدیم در را که گشودیم منظره زیبایی از بهشت بر رویمان گشوده شد نمایی از ارتفاعات البرز مسلط بر دریای خزر و جنگل هایی که زیر پاهایمان خودنمایی می کرد
شنیده بودیم سوباتان آبشار زیبایی دارد .
تصمیم گرفتیم برای دیدن آبشار وزوان مسیر را پیاده برویم تا بتوانیم بطور کامل از تماشای طبیعت لذت ببریم
آبشار وزوان بسیار زیباست با ارتفاع حدوداً ۲۰ متر ،اب آبشار حاصل ذوب شدن برف های بالادست است ،روز قبل از داخل چند نهر عبور کرده بودیم و این آبشار حاصل تجمع همان نهرهای کوچک بود
پس از اینکه عکس هایمان را گرفتیم دوباره برگشتیم
اما این بار ترجیح دادیم با ماشین برگردیم نهارمان آماده بود سفارش مان برای ناهار مرغ محلی شکم پر بود
بعدازظهر دوچرخه ها را برداشتیم و شروع به گشت زنی در روستا کردیم
و دباره لوازم ها را بر روی دوچرخه بستیم فردا زمان بازگشت بود
صبح روز ۱۴ خرداد سوباتان را ترک کردیم و به سمت تالش سرازیر شدیم مسیر مجدداً خاکی بود و ماشین های مملواز جمعیت مشتاق که به شکل توربه سمت سوباتان در حرکت بود
ما در حال بازگشت بودیم
مسافران با دیدن ما دست تکان میدادند و ابراز محبت میکردند
در قهوه خانهای در میانه مسیر توقف کردیم و با دوستانی که برای گردش به سوباتان میرفتند چند عکس یادگاری گرفتیم
این هم از خوبی های دوچرخه سواری است
مسیر تا کیشون بن خاکی بود واز انجا به بعد اسفالته میشد برای ناهار و استراحت در کیشون بن توقف کردیم
رضا و بهمن بلافاصله بعد از نهار خوابیدند
باز سرازیر شدیم به سمت تالش حدود ساعت ۴ بعد از ظهر بود که به تالش رسیدیم
اتوبوس تهران ساعت ۸ شب از مسیر تالش عبور میکرد ،برای بیکار نبودن و گشتی در تالش مجدداً پارکاب شدیم
مسیر هشت کیلومتری تا ساحل قروق را رکاب زدیم دیدار از ساحل و دوچرخه سواری
خودمان را به یک اسپرسو دعوت کردیم تا کمی خستگی روز را از تن بدر کنیم
به سمت تالش بازگشتیم
اتوبوس تاخیر داشت ساعت ۱۰ شب سوار اتوبوس شدیم و به سمت تهران حرکت کردیم
صبح به ترمینال غرب رسیدیم بلیط گرفتیم تا ساعت ۲ عصر با اتوبوس به سمت شیراز حرکت کنیم
نهار را درون رستوران ترمینال غرب خوردیم و ساعت ۲ دوچرخه ها را درون اتوبوس گذاشتیم و به سمت شیراز حرکت نمودیم
برگشتیم تا خودمان را برای برنامه ای دیگر و رکاب زنی دیگری اماده کنیم
نتیجه :سفر ترا از خامی به پختگی و کمال میرساند
سفر به تو انگیزه زندگی میبخشد و ترا به شکوه ملاقات با خویشتن میرساند
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ---صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی
به امید صاف و شفاف شدن
و سفر همچنان باقیست
هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.